ديدگاه ابن عربي مالكي
ابن عربي مالكي1 يكي ديگر از دانشمندان اهل تسنّن است. او در سال 543 درگذشته و مقام و ارج و قربي نزد اهل سنّت دارد. شرح حال او در كتاب هاي تاريخي و كتاب هايي كه به شرح حال مفسّران و راويان مي پردازند، آمده است.
در شرح حال او مي نويسند:
الإمام، العلاّمة، الحافظ والقاضي;2
او پيشوا، بسيار دانشمند، از حافظان سنّت و صاحب منصب قضاوت بود.
در معرفي ابن عربي مالكي همين بس كه در كتاب العواصم من القواصم خود هر چه با اهل بيت عليهم السلام دشمني و ناصبيت دارد، ذكر كرده است، و در دشمني او همين كافي است كه ابن تيميّه بسياري از مطالبش را از اين شخص و كتابش فرا گرفته است.
او ديدگاه خود را درباره سيّدالشهداء عليه السلام چنين اظهار مي كند:
لم يُقْتَل الحسين إلاّ بسيف جدّه;3
حسين كشته نشد مگر به شمشير جدّش(!)
عالمان ديگر بر كلام ابن عربي نقد كرده اند، به گونه اي كه ابن حجر مكّي با همه ضدّيتش با شيعه، درباره كلام ابن عربي مالكي مي گويد:
يقشعرّ منه الجلد;4
از كلام او بدن انسان مي لرزد.
اكنون با توجه به اين دو پرسش كه مبناي علماي اهل تسنّن در رسيدن به خلافت و ولايت چيست و سخن ابن عربي چه نتيجه اي در پي دارد؟ بحث را ادامه مي دهيم.
ابن حجر مكّي سخن ابن عربي را چنين نقل مي كند و توضيح مي دهد:
وكابن العربي المالكي، فإنّه نقل عنه ما يقشعّر منه الجلد. إنّه قال: لم يقتل يزيد الحسين إلاّ بسيف جدّه. أي بحسب اعتقاده الباطل أنّه الخليفة، والحسين باغ عليه والبيعة سبقت ليزيد
ويكفي فيها بعض أهل الحلّ والعقد، وبيعته كذلك، لأنّ كثيرين أقدموا عليها مختارين لها. هذا مع عدم النظر إلي استخلاف أبيه له، أمّا مع النظر لذلك، فلا يشترط موافقة أحد من أهل الحلّ والعقد علي ذلك;5
... يزيد خليفه است و در حقّانيت و شرعيت يك حكومت و خلافت، بيعت بعضي از اهل حل و عقد كافي است.
از طرفي حاكميت يزيد با بيعت صورت گرفته، چرا كه عدّه اي از صحابه پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله اين بيعت را پذيرفته و انجام داده اند و در اين عمل اختيار كامل داشته اند. البته ما در موردي به بيعت اهل حل و عقد نياز داريم كه ولايت عهدي يزيد و جانشيني او توسّط معاويه صورت نگرفته باشد، امّا با وجود اين جانشيني كه معاويه درباره يزيد صورت داده است و او را به اين عنوان ولي عهد خود معرفي نموده، ديگر موافقت يك نفر از اهل حل و عقد، شرط نيست. حتي اگر همه اهل حل و عقد هم مخالفت كنند، اين تعيين جانشيني توسط معاويه و معرفي يزيد به عنوان ولي عهد خود، براي شرعيت و خلافت يزيد بن معاويه كافي است.
ابن حجر گفتار ابن عربي مالكي را اين گونه توضيح مي دهد و در ادامه به نقد گفتار او مي پردازد. البته مهم، همين شرح و توضيح ابن حجر مكّي است كه ابتدا با جمله «يقشعرّ منه الجلد»، او را سرزنش مي كند.
وقتي اين سخنان، حاكي از مبنايي ثابت در نزد علماي اهل سنّت باشد، پس استخلاف معاويه، براي يزيد به تنهايي ملاك حجيت، حقّانيت و حكومت يزيد است و هر گونه قيام بر
يزيد باطل است، هر چند آن كسي كه قيام كرده، حسين بن علي عليهما السلام باشد; حسيني كه فرزند فاطمه سلام اللّه عليها است و... . پس اگر او به قتل رسيد، به حق به قتل رسيده و قيام او باطل بوده است(!)
مناوي نيز كلام ابن عربي را نكوهش مي كند و مي نويسد:
وقد غلب علي ابن العربي الغض من أهل البيت حتّي قال: قتله بسيف جدّه;6
دشمني و تحقير نمودن اهل بيت بر ابن عربي غلبه پيدا كرده و باعث شده كه او بگويد: حسين با شمشير جدّش كشته شده است.
چرايي پرداختن دوباره ابن حجر به معاويه و صحابه نبايد فراموش شود. به راستي اين صحابه كه همراهي ايشان با يزيد موجب شده پايه هاي حكومت يزيد بر دوش آنان گذاشته شود، چه كساني هستند؟ آيا همان افرادي بودند كه شايد اگر نبودند حكومت يزيد استقرار نمي يافت؟ به تدريج در ميان مباحث، پاسخ اين پرسش خواهد آمد.
ابن عربي مالكي در بحث جانشيني يزيد به واسطه معاويه و بيعت گرفتن معاويه براي ولي عهدي فرزندش، بعد از سخناني درباره لياقت داشتن يزيد براي رسيدن به تصدّي اين خلافت، حديثي يا احاديثي را از صحيح بُخاري7 مبني بر بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد آورده است و در ادامه مي گويد:
فهذه الأخبار الصحاح كلّها تعطيك أنّ ابن عمر كان مسلّماً في أمر يزيد وأنّه بايع وعقد له والتزم ما التزم الناس ودخل فيما دخل فيه المسلمون وحرّم علي نفسه ومن إليه بعد ذلك أن يخرج علي هذا أو ينقضه وظهر لك أنّ من قال: إنّ معاوية كذب في قوله: بايع ابن عمر ولم يبايع وأنّ ابن
عمر وأصحابه سئلوا فقالوا: لم نبايع. فقد كذب، وقد صدق البخاري في روايته قول معاوية علي المنبر: إنّ ابن عمر قد بايع...;
اين احاديث مي رساند كه ابن عمر تابع خلافت يزيد بوده و ولايت او را پذيرفته و با او بيعت كرده و به خلافت يزيد به همان كيفيتي كه مردم ملتزم بودند، ملتزم شده و با اين بيعت در آن چه مسلمانان بر آن بودند داخل شد. علاوه بر اين، بر خود، فرزندان و يارانش مخالفت با يزيد را حرام نمود و بعد از آن، معاويه بالاي منبر اعلام كرد: عبداللّه بن عمر با يزيد بيعت كرده است و هر كس بگويد كه معاويه دروغ گفته است و عبداللّه بن عمر با يزيد بيعت نكرده، خود او دروغ گوست.
بنابراين، نخستين صحابي كه حكومت، خلافت و ولايت يزيد به او مستند شد و قوام پيدا كرد، عبداللّه بن عمر است.
ابن عربي مالكي مي افزايد:
فإن قيل: كان يزيد خمّاراً، قلنا: لا يحلّ إلاّ بشاهدين، فمن شهد بذلك عليه؟...;8
حال اگر كسي بگويد: يزيد شارب الخمر بوده پس چگونه حاكميت اسلامي را تصاحب نموده است؟
در جوابش مي گوييم: بر شما جايز نيست اين حرف را بزنيد و بايد دو نفر شاهد عادل، شهادت دهند كه ما ديديم.
حال چه كسي مي گويد: يزيد شرب خمر مي كرد؟
چه كسي است كه شهادت دهد؟!
كلام ابن عربي مالكي در نقد شهادت امام حسين عليه السلام چنين خلاصه مي گردد:
1 . وقتي كوفيان از امام حسين عليه السلام دعوت كردند و حضرت به كوفهرهسپار شدند، رفتن به كوفه سرپيچي از اعتقاد فرد بزرگي از صحابه، يعني ابن عمر است(!)
گويي اين نقطه ضعفي براي
سيّدالشهداء عليه السلام است كه چرا به سخن عبداللّه بن عمر گوش نداده و دعوت كوفيان را اجابت نموده است.9
2 . افرادي كه سيّدالشهداء عليه السلام را به شهادت رساندند و با حضرت جنگيدند، بر اساس فرموده پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله عمل كرده اند(!)
مي پرسيم: پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله در اين باره چه فرموده اند؟
در جواب مي گويند: پيامبر صلي اللّه عليه وآله فرمود: «اگر امّت متّحد بودند و فردي موجب تفرقه بين امّت شد، او را به قتل برسانيد، هركس كه مي خواهد باشد».10
حتّي اگر حسين بن علي باشد؟
آري، حتي اگر حسين باشد(!)
اگر اين حديث از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله صادر شده باشد، ابن عربي مالكي اين حديث را بر سيّدالشهداء عليه السلام تطبيق مي كند و آن حضرت را مطابق اين حديث واجب القتل مي داند. 1 . ابن عربي مالكي غير از ابن عربي صاحب كتاب فتوحات مكيّه است.
2 . سير اعلام النبلاء: 20 / 197.
3 . شرح قصيده همزيه: 271، فيض القدير: 1 / 205.
4 . شرح قصيده همزيه: 271.
5 . شرح قصيده همزيّه: 271.
6 . ر.ك: فيض القدير: 1 / 205.
7 . گفتني است كه صحيح بُخاري كتابي است كه كسي از اهل سنّت در صحّت آن تشكيك نمي كند.
8 . العواصم من القواصم: 214 _ 234.
9 . «عَدَلَ عن رأي شيخ الصحابة ابن عمر».
10 . «... فمن أراد أن يفرق أمر هذه الاُمّة وهي جميع، فاضربوه بالسيف كائناً من كان» (همان منبع).
نظرات شما عزیزان: